یه روز عادی
سلام امروز سینا تو مهدشون تولد دارن (تولد دوستش آریا) و قرار شده هرکس یکی دوتا بادکنک باد شده با خودش ببره صبحهایی که من می خوام سینا رو ببرم یه مقدار زودتر بیدارش می کنم از ساعت ٧:٣٠ شروع می کنم به بیدار کردنش طفلی گیج خوابه آدم دلش نمی آد بلندش کنه منم سعی می کنم همه کارامو بکنم که تا آخرین لحظه بخوابه. امروز تا بهش گفتم پاشو بادکنکا باد کردم با خودت ببری انگار برق گرفته باشدش سریع پاشد" کجاست مامان نشونم بده" خلاصه بالاخره بعد نزدیک یک ساعت ما از خونه زدیم بیرون منم دیدم دیر شده گفتم بذار چندتا عکس ازش بگیرم. تو حیاط داشتیم می رفتیم که یکی از همسایه ها آقای عطاری که خیلی هم سینا رو دوست داره (البته چون تقریبا بیش...
نویسنده :
مامان سینا
9:55