سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

کودکی آقا سینا

یه روز عادی

سلام امروز سینا تو مهدشون تولد دارن (تولد دوستش آریا) و قرار شده هرکس یکی دوتا بادکنک باد شده با خودش ببره صبحهایی که من می خوام سینا رو ببرم یه مقدار زودتر بیدارش می کنم از ساعت ٧:٣٠ شروع می کنم به بیدار کردنش طفلی گیج خوابه آدم دلش نمی آد بلندش کنه منم سعی می کنم همه کارامو بکنم که تا آخرین لحظه بخوابه. امروز تا بهش گفتم پاشو بادکنکا باد کردم با خودت ببری انگار برق گرفته باشدش سریع پاشد" کجاست مامان نشونم بده" خلاصه بالاخره بعد نزدیک یک ساعت ما از خونه زدیم بیرون منم دیدم دیر شده گفتم بذار چندتا عکس ازش بگیرم.   تو حیاط داشتیم می رفتیم که یکی از همسایه ها آقای عطاری که خیلی هم سینا رو دوست داره (البته چون تقریبا بیش...
17 مهر 1391

ساعت خواب

سلام آقا سینای ما دیگه کم کم داره ساعت خوابش تنظیم می شه بین ١١ و ١٢ می خوابه  و این ماحصل رفتن به مهده. چون دیگه نمی تونه مثل سابق تا لنگ ظهر بخوابه. البته هنوز هم وقتی مهمونی هستیم و یا مهمون داریم پا به پای همه سنگر و حفظ می کنه و بیداره می مونه. از اون بچه هایی نیست که بره واسه خودش بخوابه. ولی همین هم خیلی خوبه من و بابایی نگران بودیم که بخواد بره مدرسه دچار مشکل میشه. اینم عکس دیشبه می بینید چطوری مشغول کتاب خوندن بیهوش شده من داشتم براش کتاب می خوندم رفتم یه لحظه رفتم تو آشپزخونه برگشتم دیدم  پسرکم خوابه الهی مامان قربونش بره انقده عزیز شده هروز بیشتر عزیز و دوست داشتنی می شه خدا همه نی نی ها رو حفظ کنه ...
17 مهر 1391

گزارش آخرین وضعیت پیشرفت آقا سینا

سلام مدتی بود که وقت نمی کردم بیام وبلاگ پسرکمونو آپ کنم. ازش عکس جدید بذارم و از شیرین کاریهاش بگم براتون. حالا یه مختصر گزارشی در این زمینه تهیه شده: ١- تابستون یه مقدار سرم شلوغ بود جاتون خالی دایی خاله مامان جون و باباجون همگی اومده بودن خونمون و سینا هم حسابی مشغول بود و آخرش یکی یکی مهمونامون رفتن و به قول سینا تنها شدیم دیگه با کی بازی کنم دوست ندارم تنها باشم ... آخرین نفر مامان جون بود که با قطار راهی شدن و تو راه آهن سینا خلاصه یه دلی از عزا هم درآورد که چرا هیچ کس خونمون نیست و من با کی بازی کنم .... ٢- این که دوشنبه ها و چهارشنبه ها مامان سینا رو می بره مهدکودک. دیگه خیلی راحت جدا می شه و خودش از پله ها بالا می ره و ط...
10 مهر 1391

سرزمین عجایب(دوشنبه ٦/٦/٩١)

سلام به همگی ما بالاخره سینا رو بردیم سرزمین عجایب (به قول خودش سرزمین عجایه )هرچند که خیلی از نظر ما جای خوشایندی نیست ولی از اون موقع که مریض شد و نتونست با بچه های مهد بره تصمیم داشتیم که ببریمش اولش یه خورده بهت زده بود حق هم داشت آخه خیلی سرسام آوره اونجا. طرف ماشین سواری و موتور سواری بردیمش ولی از بغل باباش پایین نمی اومد یه خورده که گذشت تصمیم گرفت سوار موتور بشه که خیلی هم خوشش اومد و کلی ذوق کرد تازه نمی دونید چقدر خوب و با دقت از روی خطهای مارپیج پیست رد می شد. بعدش هم با مامان سوار قطار شد و بعدش تنهایی سوار چرخ و فلک شد که اصلا خوشش نیومد. و دیگه تا آخرش تو قسمت بازیهای کامپیوتری موند از کارت جایزه جمع کردن خوشش اومده ...
1 مهر 1391
1